پدرم میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است. نمازش ترک نمی شود. زیارت عاشورا می خواند. روزه میگرد. مسجد میرود ... خیلی پسر با خداییست ... لحظه ای دلم گرفت ... در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم ... نماز نمیخوانم ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد ... دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم ... زیارت عاشورا نمیخوانم ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا برپا میکند .. نه من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ... مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود ... خدای من نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ... برای من تولد هر نوزادی تولد خداست و هر بوسه عاشقانه ای تجلی او ... مادرم ... خدای من و خدای پسر همسایه یکیست ... فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم ... خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها.
سلام آقا جان الان کجایی چند سال تنهایی کشیدی چند سال این همه جور ظلم را دیدی و تحمل کردی چند سال دیگر می خواهی این همه جور و ظلم را ببینی و تحمل کنی تو کیستی واقعا تو کیستی تو از انسان هم فراتر هستی ما که تحمل ذره ای سختی و غم و اندوه را نداریم در رابطه با شما چه باید فکر کنیم شمایی که از همان آغازین سالهای عمر 5 سالگی به امامت رسیدید و تا کنون دارید این همه سختی و ظلم و جور را می بینید و تحمل ی کنید واقعا در این دنیای پر از جور و ظلم وستم کیست که ذره ای به فکر شما باشد و حتی لحظه ای هم به این فکر کند که شمایی که این همه مشقت را دیدید چگونه بر این مصائب فائق آمدید من که اکنون دارم می نویسم دیگر نمی توانم تحمل کنم یا مولا دیگر وقتش رسیده که بیایی و به این همه جور و ستم پایان دهی.
اکنون من از همه می خواهم که بیایید ظهور کنیم و از آقا بخواهیم که بیاید و ببینیم که در زمانه چقدر اتفاقات مشابه داشتیم ولی باز زیر حرفمان زدیم و به اینجا رسیدیم و روز به روز هم داریم چوب کارهای پیشینیانمان را می خوریم بله اتفاقاتی که برای حضرت علی افتاد و باز برای امام حسین در واقعه کربلا و همه و همه که خوانده ایم که با چه اتفاقات تلخی گذشت اکنون وقت آن است که من، تو ، ما ، شما و همه به خودمان بیاییم و ذره ای به این فکر کنیم که چرا حضرت تا کنون ظهور نکرده و چرا اینقدر تنها مانده و چرا و چرا بله دیگر طاقت نوشتن ندارم.......
من به تنهایی نمی توانم تو هم به تنهایی نمی توانی همه با هم ظهور کنیم تا مولامان هم انشالله ظهور کنند.
روزی یکی از اولیاء به الیاس و خضر علیهم السّلام شکایت کرد که مردم بسیار غیبت می کنند و حال آن که غیبت از گناهان کبیره است و هر چقدر آن ها را نصیحت می کنم و از غیبت کردن منع می نمایم سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند. حضرت الیاس علیه السّلام فرمود: چاره این کار آن است که هر کس وارد مجلس شد به او بگو که بگوید: «بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» که در این صورت خداوند ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل می گرداند که هرگاه کسی شروع به غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از حق تعالی سؤال نماید تا آن قوم را از غیبت کردن نگاه دارد. حضرت خضر علیه السّلام فرمود: چون کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» حق تعالی ملکی را می فرستد تا آن که نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را نمایند. منبع: ۱. وسائل الشیعه، ج۷، ص۳۴۲.